هنگام تولد فاطمه – سلام الله تعالی علیها - نوری درخشید که تا آن زمان فرشتگان چنان نوری ندیده بودند
امام صادق – علیه السلام - درباره چگونگی ولادت حضرت فاطمه زهرا میفرماید: چون خدیجه – سلام الله تعالی علیها – با پیامبر – صلّی الله علیه و آله - ازدواج نمود، زنان مکّه او را تحریم اجتماعی کردند. بر آن حضرت وارد نمیشدند و به او سلام نمیکردند و به کسی اجازه رفتن به زیارت او را نمیدادند؛ و خدیجه از این وضع نگران بود.
چون خداوند، فاطمه – سلام الله تعالی علیها - را به او عطا کرد، فاطمه – سلام الله تعالی علیها – در وجودِ رحم با مادر صحبت میکرد و او را دعوت به صبر مینمود و حضرت خدیجه این حالت را از پیامبر پنهان میداشت تا اینکه روزی خدیجه – سلام الله تعالی علیها - غافلگیر شد و او در حالی که با فاطمه – سلام الله تعالی علیها – سخن میگفت، پیامبر– صلّی الله علیه و آله - وارد شد و از او سؤال کرد که با چه کسی سخن میگوید؟ خدیجه – سلام الله تعالی علیها - فرمود: با فرزندی که در شکم دارم. حضرت – صلّی الله علیه و آله - فرمود: اینک این جبرئیل است که به من بشارت میدهد که این فرزند دختر است و او نسلِ طاهر و با میمنت و برکت است و خداوند، نسل مرا از او به وجود خواهد آورد و در نسل او، امامان و پیشوایان دین در امّت من پدید میآیند و خداوند آنان را حجّت خود روی زمین قرار خواهد داد.
این وضع همچنان ادامه یافت تا زمان وضع حمل رسید. در آن هنگام خدیجه – سلام الله تعالی علیها - به سراغ زنان قریش فرستاد و از آنان خواست که در این ساعات حساس و پُر درد و رنج، به یاری او بیایند و تنهایش نگذارند، اما با پاسخ سرد و دردآلود آنان روبهرو شد که: تو سخن ما را گوش نکردی و با یتیم ابوطالب که مالی نداشت ازدواج نمودی، ما نیز به کمک تو نخواهیم شتافت.
حضرت خدیجه – سلام الله تعالی علیها - از این سخن زشت، سخت غمگین شد، اما در اعماق دلش نور امیدی درخشید که خداوند او را در این حال، تنها نخواهد گذاشت. لحظات سخت و بحرانیِ وضع حمل آغاز شد. او در محیط خانه بود و زنی که به او کمک کند وجود نداشت، قلب او فشردهتر میشد و امواج خروشان بیمهریهای مردم، روح پاکش را آزار میداد.
ناگهان برقی در افق روحش درخشید، چشم گشود و چهار زن را نزد خود دید، سخت نگران شد. یکی از آن چهار زن گفت: نترس و غمگین مباش! پروردگار مهربانت، ما را به یاری تو فرستاده است؛ ما خواهران تو هستیم. من سارهام و این آسیه که در بهشت رفیق و دوست تو خواهد بود؛ آن دیگری مریم دختر عمران؛ و این چهارمی، کلثوم خواهر موسی، آمدهایم که در این هنگام یار و یاور تو باشیم.
پس از آن یکی از آنان در جانب راستِ خدیجه نشست و دیگری در جانب چپ و سوّمی در پیش روی او و چهارمی در پشتِ سرش قرار گرفتند. در این هنگام، بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه زهرا – سلام الله تعالی علیها - چشم به جهان گشود و نوری از وجود مبارکش ساطع گردید، به طوری که خانههای مکّه را روشن و شرق و غرب جهان را فرا گرفت و موضعی نماند، مگر آنکه از نور او روشن شد.
سپس ده نفر از حورالعین در حالی که آفتابه و طشتی در دست داشتند وارد شدند و آفتابههای آنان پُر بود از آب کوثر. آن بانویی که در پیش روی حضرت خدیجه – سلام الله تعالی علیها - نشسته بود فاطمه – سلام الله تعالی علیها - را برداشت و با آب کوثر شستوشو داد و جامه سفیدی بیرون آورد که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود و فاطمه – سلام الله تعالی علیها - را در آن جامه پیچید و جامه دیگر را مقنعه او گردانید.
فاطمه – سلام الله تعالی علیها - با زبان فصیح و رسا فرمود: اشهد ان لا اله الا الله و ان ابي رسول الله سيد الانبيا و ان بعلي سيد الاوصياء و ان ولدي سيد الاسباط. سپس بر هر یک از آن بانوان سلام کرد و هر یک را به نام صدا زد. پس از آن، بانوان اظهار شادی کردند و حوریان بهشتی خندان شدند و اهل بهشت را بشارت دادند به ولادت فاطمه – سلام الله تعالی علیها - و در آسمان نوری درخشید که پیش از آن، فرشتگان چنان نوری مشاهده نکرده بودند و به همین جهت آن حضرت را « زهرا » نامیدند.
بحارالانوار، مجلسی، ج 16، ص 80 و ج 43، ص2 .